فقط مرد باشد همین ...........

ﮔـﺎﻫـﯽ ﺍﻭﻗـﺎﺕ… ﺁﺩﻣـ ﻧﯿــﺎﺯ ﺩﺍﺭَﺩ ﺩﺭ ﺁﻏـﻮﺷـ ِ ﻣـَﺮﺩﯼ ﻏـَﺮﻕ ﺷـﻮﺩ ﻣـَﺮﺩﯼ ﮐـﻪ ﺍﮔـﺮ ﮐﺴـﯽ ﺍﺫﯾـﺖ ﮐـﺮﺩ ، ﻗـﻮﻝ ﺩﻫـﺪ ﻫﻤﯿﺸـﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺯَﻧـَﺪ ﻣـﺮﺩﯼ ﮐـﻪ ﺗـَﻪ ﺭﯾـﺶ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑـﺎﺷـﺪ ﻭ ﻟﺒﺨﻨـﺪﺵ ﻓﻘـﻂ ﻭ ﻓﻘـﻂ ﺑـﺮﺍﯼ ﺗـﻮ ﺑﺎﺷـﺪ ﻣـﺮﺩﯼ ﮐـﻪ ﺳﺎﻋﺘـ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺁﻏـﻮﺷـَﺶ ﻟـَﻤـ ﺩَﻫـﯽ ﺑـﺪﻭﻥ ِ ﺍﯾﻨـﮑﻪ ﺑـﺮﻭَﺩ ﺳـَﺮ ِ ﺍﺻـﻞ ِ ﻣﻄﻠـَﺐ ﻣـﺮﺩﯼ ﮐـﻪ ﮔـﺮﯾـﻪ ﻫﺎﯾـﺖ ﺭﺍ ﮔـﻮﺵ ﮐﻨـﺪ ﻭ ﺩَﺭ ﺧـﻮﺩ ﺣـَﻞ ﮐﻨـﺪ ﻣـﺮﺩﯼ ﮐـﻪ ﻓﻘـﻂ ﯾـﮏ ﺳـﺮ ﻭ ﮔـﺮﺩﻥ ﺑﻠﻨـﺪ ﺗـَﺮ ﺑـﺎﺷـﺪ ﻣـﺮﺩﯼ ﮐـﻪ ﺗـﻮ ﺭﺍ ﺑـﺎ ﺩﻧﯿـﺎ ﻋـﻮﺽ ﻧﮑﻨـﺪ ﺣﺘـﯽ ﺍﮔـﺮ ﺯﺷـﺖ ﺗـﺮﯾﻦ ﺁﺩﻣـ ِ ﺭﻭﯼ ِ ﺯﻣﯿـ ﻥ ﺑـﻮﺩﯼ ﻣـﺮﺩﯼ ﮐـﻪ ﻣـَـــــــﺮﺩ ﺑـﺎﺷـَﺪ . . .



برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 20 مرداد 1395برچسب:, ] [ 3:37 ] [ shiva ]
[ ]

تظاهر به بهترین بودن

ما انسان ها در تظاهر کردن از هم سبقت گرفته ایم چیزی را نمی دانیم ولی تظاهر به دانستن می کنیم با،باطن نه چندان تمیز تظاهر به پاک بودن می کنیم کسی را دوست نداریم ولی تظاهر به دوست داشتن می کنیم تظاهر... تظاهر به کسی که نیستیم



برچسب‌ها:
[ شنبه 2 مرداد 1395برچسب:, ] [ 3:5 ] [ shiva ]
[ ]

پدر دنیامی

پسر به بابا : بابا میشه بپرسم شما ساعتی چقدر پول در میارین ؟ . . . . . پدر : تو نباید دخالت کنی توی این مسائل ! ولی من ساعتی 10 هزار تومان در میاریم. پسر : بابا میشه 5 هزار تومان ازت قرض بگیرم ؟ پدر : برای این پرسیدی ؟ نه نمیشه تو پول نیاز نداری ( با حالت عصبی ) پسر بدون اینکه چیزی بگه سرشو میندازه زیر و میره توی اتاقش ... پدر با خودش فکر کرد "چرا من عصبانی شدم ؟ " باید بفهمم واسه ی چی بچه ی 10 ساله 5 هزار تومن پول میخواد ! در اتاق پسر باز شد ... پدر : پسرم ببخشید عصبانی شدم بیا این 5 هزار تومن اما اول بهم بگو واسه ی چی میخوای این پولو؟ پسر در حالی که 4 هزار تومن پول از زیر بالشتش بیرون میاورد ... : پدر پولم کمه ... میشه بهم تخفیف بدی ؟ پدر با تعجب : تخفیف ؟ واسه ی چی ؟ پسر : میشه بجای 10 هزار تومن 9 هزار تومن بگیرین و 1 ساعت مال من باشی فردا شب ؟ میخوام فردا شب با هم شام بخوریم ... پدر سرشو زیر انداخت و اشک از چشماش سرازیر شد...



برچسب‌ها:
[ شنبه 2 مرداد 1395برچسب:پدرو فرزند, ] [ 3:2 ] [ shiva ]
[ ]

این روزا

ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪ ! ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺧﺘﺮﻫﺎﯼ ﺭﻧﮕﺎﺭﻧﮓ ﭘﺴﺮﻫﺎﯼ ﺯﺭﻧﮓ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪ ! ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ ! ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ! ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻮﻫﺮﺩﺍﺭ ..... ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ... ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﭘﺴﺖ ... ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺍﺣﻤﻖ ﻓﺮﺽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯽ...!



برچسب‌ها:
[ شنبه 2 مرداد 1395برچسب:, ] [ 3:0 ] [ shiva ]
[ ]

اگه خاص باشه

مخاطب اگه خــــــــاص باشه... ! لازم نیست شما دورش رو از این و اون خلوت کنی خودش واسه بودن شما جا باز می کنه ! لازم نیست واسش دنیا رو بخرید تا بمونه ... خودش قدر یه شاخ گلتون رو می دونه ! لازم نیست هر کسی رو توجیح کنید که ایشون ماله شماست ... خودش تورو به همه دنیا نشون میده و میگه این ماله منه ! لازم نیست به فکر رفتنش باشید خودش به شما ثابت می کنه اومده که بمونه !



برچسب‌ها:
[ شنبه 2 مرداد 1395برچسب:, ] [ 2:55 ] [ shiva ]
[ ]

روبه رو شدن



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 21 تير 1395برچسب:, ] [ 2:7 ] [ shiva ]
[ ]

تورو دوست دارم ولی رو نکردم

 

تورا دوست دارم ولــــــي رو نکردم   
فقط شــــــــــــــعر گفتم،هياهو نکردم

نگفتم،که روزي که گفتم، بــــــگويي :
کف دست خــــود را که من بو نکردم

ضميــــــــــــر مخاطب برايم تو بودي 
به غير تــــــو من،قصدي از او نکردم

سرم با تو چرخيد هر ســــــو که رفتي 
دلم را به غير از تو همــــــــسو نکردم

به پيش حســــــــــــــــــودانِ تو اعتنايي
به ياوه ســـــــــــــــــراييِ بد گو نکردم

خودت را خودت را،تو را دوست دارم!
تو را دوســــت دارم،ولي رو نکردم....



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 12 ارديبهشت 1395برچسب:ضمیر مخاطب خاصمی, ] [ 1:41 ] [ shiva ]
[ ]

عشق پاک

امیدوارم همه جوونای این سایت متاهل بشن واونایی شون هم که متاهل هستن به ارامش برسن:) 



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 12 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 1:40 ] [ shiva ]
[ ]

عاشقانه های پاک

 

مطمئن باش مردی که تو را دوست داشته باشد نسبت به تو غیرت دارد!!شک نکن!
مردی که دوستت ندارد,برایش فرق نمیکند... چه بپوشی...کجا بروی...کی برگردی...با کی باشی...توی پیجت چه عکسی بگذاری یا پروفایلت چه عکسی باشد..
.
مردی که عاشق توست میخواهد همه چیزت....زیبایی ات...عاطفه و عشقت...زنانگی ات... پاکی و عفتت... همه صرفا و منحصرا برای خودش باشد و بس نه هیچ کس دیگر!!
.
دوست ندارد با پخش عکسهایت تو را عمومی کند....دوست ندارد اندام و چهره ات توجه مردان دیگر را جلب کند...نمیخواهد چشم هرزه ای شکارت کند...نمیخواهد وسیله ارضاء دیگران شوی...

نمیخواهد بیت المال باشی..
.
مردی که دائم میگوید هر جور راحتی بچرخ.... هر جا دوست داری برو... هر عکسی از خودت دوست داری پخش کن...
هر مانتویی خواستی بپوش...آرایش کن... شیک برو بیرون.....
روشن فکر و مدرن نیست, بی غیرت است....مرد نیست...نر است...عاشقت نیست...فقط کنارت زندگی میکند...

این را من نمیگویم پیامبر خدا فرمود:
"مردی که از بی حجابی زنش راضی است بی غیرت است و اگر دیگران بی غیرت خطابش کنند گناه نکرده اند!!!
. مرد بی غیرت,ناموسش را حراج چشم های دیگران میکند...
میبیند ناموسش جلوی چشم این و آن است و هر کس نگاهی به او میکند...اما سکوت میکند...بی تفاوت است... و هیچ چیز در مردان به اندازه مرد بی غیرت و سیب زمینی صفت نفرت انگیز نیست....
همان طور که هیچ چیز در زنان نفرت انگیزتر از  زن بی حیا و بی عفت نیست..
.
دختر و بانوی پاک...
وقتی پدرت،برادرت و همسرت روی بیرون رفتنت و نوع پوشش تو حساس است...روی روابط تو در فضای واقعی یا مجازی حساس است...ناراحت نشو...فکر نکن در سختی هستی و به تو ظلم شده...
خوشحال و مغرور باش....
چرا که مردی قلبش برایت میتپد.... آن هم از جنس عاشقانه...پدرانه و برادرانه ..
وچه سعادت و آرامش و امنیتی بالاتر از این برای یک دختر و زن...



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 12 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 1:33 ] [ shiva ]
[ ]

به هر بهانه ای

 

باهربهانه وهوسی عاشقت شده است
فرقی نمیکندچه کسی عاشقت شده است

چیزی ز ماه بودن توکم نمیشود
گیرم که برکه ای،نفسی عاشقت شده است

ای سیب غلت زنان در مسیررود
یک شهرتابه من برسی عاشقت شده است

پرمیکشی و وای به حال پرنده ای
کز پشت میله ی قفسی عاشقت شده است

آیینه ای وآه که هرگزبرای تو
فرقی نمیکندچه کسی عاشقت شده است  

 



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 12 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 1:31 ] [ shiva ]
[ ]

هنوزم دوست دارم

 

نیستش
نمی دونم کجاست !
چه می کنه !
ولی می دونم که ندارمش
هیچوقت نخواستم که تو رو با چشمات به یاد بیارم
نه، نمی خواستم که تو رو تو گم‌ترین آرزوهام ببینم
نمی خواستم که بی تو به دیوارا بگم:
"هنوزم دوسِت دارم"
آخه تو حول و ولای پریشونیه تو رو نداشتن
تو گیر و داره :
"ای بابا، دله تو هیچ، حال اون خوش!"
ای بی مروت !
دیگه دلی می مونه؟
که جونه دله کبوتر بتپه
که با شما از جونه زندگیش بگه؟
بگه که هنوز زنده س!

اگه صدا صدای منه
نفس اگه نفسه توئه
بزار که اون خوش غیرتاش بدونن
که دل
دله بابایی
دیگه دل نیس
دیگه دل نمیشه
نه دیگه این واسه ما دل نمیشه!
 

 



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 12 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 1:29 ] [ shiva ]
[ ]

سر اغاز با توست خواجه

خواجه 
با من سر سنگین است خاتون
دستم را بگیر
بگذار فالی را بگیریم که تعبیرش
بوسه است!
 
 
سرآغازِ زندگی
بی شک
صدای خندیدنِ کسی ست که
دوستش داریم...
می شود بخندی!؟
هوس کرده ام یک دلِ سیر زندگی کنم... 
 


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 12 ارديبهشت 1395برچسب:, ] [ 1:25 ] [ shiva ]
[ ]

بی وفا

بی وفا !! ایـن روزهـا نـه مـجـالـی بـرای دلـتـنـگـی دارم و نـه حـوصـلـه ات را.. ولـی بـا ایـن هـمـه، گـاه گـاهـی دلـم هـوای تـو را مـیکـنـد



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 19 بهمن 1394برچسب:, ] [ 18:49 ] [ shiva ]
[ ]

بگید برگرده

...نمی خوام .....نه نمی خوام .....نمیزارم باورم شه ....رفتنه تو واسه همیشه ...نمیشه ....نه نمیــــــشه .......نـــــــــــــــــــــــــــــــــــمی خوام !!!نـــــــــــــــــه نــــمی خوام ....قبولش سخته ....بگم دیگه اون رفته !!آخه این رسمه نبینمش هرگز؟ ....میگن محاله برگرده .....هی داره گریه میکنه دل تنهام ....هی داره میگه که کجا رفت تو رو میخواد ...از وقتی رفتی ...خودشو باخته ...همه جا ساکت ....دل بیچاره ...خبر نداره تو دیگه رفتی بر نمی گردی ...چشم انتظاره ...قبول نداره حرف منو دل ...دل ...دل بیچاره ...دیوونــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم کرده ....شب و روز داءم هر جا که میرم دنبالت میگرده هر کیو میبینه ...با گریه هی میگه بگید که برگرده .....بگید که برگرده بگید برگرد.



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 19 بهمن 1394برچسب:, ] [ 18:14 ] [ shiva ]
[ ]

ادم ها همیشه همین طورند



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 19 بهمن 1394برچسب:, ] [ 17:34 ] [ shiva ]
[ ]

دلخوشی یعنی.........................



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 19 بهمن 1394برچسب:, ] [ 17:31 ] [ shiva ]
[ ]

می خوام بگم دوست دارم

دوست دارم ببرمت ی جای شلوغ ، خیلی شلوغ وایستم اون وسط نگات کنم ! بگی اینا رو میبینی ? بگی ا ره ... بگم تو هیاهوی همه این ادما بازم من چشام فقط دنبال تو می گرده دلم برای تو تنگ میشه .. صداشون رو می شنوی ? بگی اره ... بگم تو همین اوج صداها دلم دنبال صدای تو می گرده .. بگم حالا چشاتو ببند بگو چه حسی داری ... بگی انگار گم شدم بین ی عالمه غریبه بگم اگه نباشی گم می شم بین ی دنیا غربیه



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 19 بهمن 1394برچسب:, ] [ 17:27 ] [ shiva ]
[ ]

دل تنگ



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 13 بهمن 1394برچسب:, ] [ 1:5 ] [ shiva ]
[ ]

امدن راه ورسم خودش رادارد نمیشود که هرکس از راه رسید سرش را بی اندازد پایین و وارد خانه دل شود مهمان فرق دارد...همیشه عزیزاست همیشه هم مسافر می اید،مینشیند،میگوید میخندد و گاهی هم بغض خالی میکند و بعد میرود درمیان بغض هایش شاید یکهو بگوید میشود بمانم؟ یا مثلا میگوید دوستت دارم یا اینکه میگوید من کنار تو چقدر ارامم تو حواست باشدکه اینها تنها یک ارامش است....یک ارامش پس از بغضی خالی شده! امدن وماندن دیوانگی دارد! میان گریه هاخندیدن ودراغوش کشیدن دارد شانه بالاانداختن و-بی خیال بغضهایم من تو رادارم-دارد امدن نشانه های کوچک مثل شرم اولین کلمات چشمهای پرشده ازاشک نگاههای طولانی ازسردلتنگی و زمزمه های بیصدا مثل:جانا!چه خوب که امدی دارد امدن حسادتهای دخترانه غیرتهای بجای مردانه دارد امدن ماندن دارد....!!!



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 13 بهمن 1394برچسب:, ] [ 1:54 ] [ shiva ]
[ ]

مجازی

               ﺍﻭﻣﺪﯾﻢ فضا مجازی:

√ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﻩ ﻫﺎ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺑﺎ ﻣﻌﺮﻓﺘﻦ


ﻭ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻫﻢ ﺍﺻﻦ ﺟﺰﻭ ﺩﻭﺍﺯﺩﻩ ﻣﺎﻩ ﻧﯿﺴﺘﻦ!!!√

√ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﺑﺎﻻﻥ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱﻧﯿﺴﺘﻦ

ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺍﺻﻦ ﺟﺰﻭ ﻫﯿﭻ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﻧﯿﺴﺘﻦ√

√ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺎﺑﺎﻫﺎ ﺭﻭ ﺩﻭست ﺩﺍﺭﻥ ﻭ ﻭﺍﺳﺸﻮﻥ ﺟﻮﻥ ﻣﯿﺪن

ﻭ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺳﺮ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺑﺎﺑﺎ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﻧﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﺍﺻﻦ√

√ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﻫﻤﻪ ﻏﺮﻭﺭ ﺩﺍﺭﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﭘﺎ ﻧﻤﯿﺪﻥ

ﻭ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﻢ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﯿﻼﺳﻦ ﺍﺻﻦ ﺩﺧﺘﺮﻧﯿﺴﺘﻦ√

√ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﭘﺴﺮﺍ ﻫﻤﻪ ﻏﯿﺮﺗﯿﻦ ﺭﻭ ﻧﺎﻣﻮﺳﺸﻮﻥ ﻭ ﺑﺎ ﻭﻓﺎﻥ

ﻭ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮﻭ ﺑﺮﺍ خوش گذرونی ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ ﺍﺻﻦ ﭘﺴﺮ ﻧﯿﺴﺘﻦ√

√ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﻢ ﻫﻤﻪ ﺧﺪﺍﺭﻭ ﺩﻭﺱ ﺩﺍﺭﻥ

ﻭ ﺍﻭﻧﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﺭﻭ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﺍﺻﻦ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻥ√

√ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﻪ ﺭﻭﺷﻦ ﻓﮑﺮﻥ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ...√

×ﻓﻬﻤﯿﺪﯾﻢ...×

×ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﺍ ﺭﻭ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﯿﻢ×

×ﯾﮑﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﯿﺎﯾﻢ×

ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﭼﻨﺪ ﺩﺭﺻﺪ ﺣﺮﻓﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ

ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻭ ﺍﻭﻥ ﮐﭙﯽ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭﺍﻗﻌﯿ                            



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 20 دی 1394برچسب:, ] [ 4:3 ] [ shiva ]
[ ]

✘ناراحتمـــــا ✘ ⇜

ولی بازم شـــــوخیام ســــــــــر جاشه 

گــــــــــوربابای

همه چــــــــــی......??

✞قـَــــبلنا فـِـــک میـــــکردم تَنْهــــــــــایی✘خیلی ســـَـــــــختِه✘خیلی نَحســِـــــه✞

امـــا الان میـــــفهمم تنـــــــهایی یه حِسـِــــه 【خیلـــــــی خاصــِــــه】

که خـــُـــــــدا داده اونــــــو به کَســـــی که【خیلـــــــی خواســْـــــــتِه】ツ

☜مغرور و خود شیفتـــــه نیستم…☞

《 ولی یاد گرفتم که تو زندگیـــــــــــم… 》

   ♚ منت احدی رو نکشـــــم…♚

¶خداحافظ تو فرهنگ لغت من جوابـــــش فقط یه کلمه است..! ¶

    ✘به ســــــــــلامـــــــت… ✘



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 20 دی 1394برچسب:, ] [ 4:0 ] [ shiva ]
[ ]

رفتی چرا بی خداحافظی رفتی

   



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 20 دی 1394برچسب:, ] [ 3:41 ] [ shiva ]
[ ]

فکر می کنی چی باشی؟

اسمتو بنویس ببین چی در میاد


الف..........ای مهربان یارم
ب............باعشق تو میمانم 
پ............پای خسته ای دارم 
ت............تا هستی منم هستم
ث............ثابت میکنم هستم
ج.............جان من فدای تو
چ.............چند وقتی بمان بامن
ح.............حال از من نمیپرسی
خ.............خوابم با تو شیرینه 
د.............در جانم زدی رخنه
ذ.............ذره ذره آبم کن
ر.............رسوای جهانم کن
ز.............زلف خود پریشان کن
ژ.............ژنده جامه ای پوشم
س...........سر برشانه ام بگذار 
ش...........شوق من دو چندان کن
ص...........صبح من تو روشن کن
ض...........ضربان دلم بشنو
ط............طاهرگشته‌ام با تو
ظ............ظهر عاشقی بنگر
ع............عاشق شو تو هم چون من
غ ...........غم غربت دلم بشکست 
ف...........فریاد دلم بشنو 
ق............قربان دو چشمانت 
ک............کردی همچو فرهادم
گ............گم گشته دو دستانم 
ل.............لای موج موهایت 
م.............مروارید چشمانت
ن.............نور دیده من شو
و.............وصف جمله خوبیهات 
ه.............هر دم بر زبان جاریست 
ی............یادی از دل ما کن



برچسب‌ها:
[ یک شنبه 20 دی 1394برچسب:, ] [ 3:39 ] [ shiva ]
[ ]

چرا بی خداحافظی

من معشوقم را در آسمان ها گم کرده ام
 
در یک غروب دل گیر
 
من معشوقم را در آسمان ها گم کرده ام
 
من هستم ... معشوق هست ... فنجان چای هست ... خاطراتش هم هست !
 
من معشوقم را در آسمان گم کرده ام ... !
 
جز رویایش ... هیچ نشان دیگری از او در زندگیم نیست
 
رویایی مبهم ... دور ...
 
محو شد در خاطراتم و می درخشند خاطراتش در ذهن خسته ام
 
من معشوقم را در آسمان ها گم کرده ام
 
اما ...
 
"یوسف گم گشته باز آید به کنعان !"
 
معشوقم که دیگر باز نمی گردد
 
من او را گم نکردم!
 
او هست
 
خاطراتش هم هست
 
فنجان چای هم هست
 
اما
 
رفت
 
رفت ... جایی نزدیک آسمان
 
معشوق من در آسمان هاست ... من او را گم نکردم ... اوست که مرا گم کرده!
 
او مرا به گوشه ای از این زمین انداخت و دیگر پیدایم نکرد
 
او مرا گم کرد و رفت ... 
 


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 20 دی 1394برچسب:, ] [ 3:38 ] [ shiva ]
[ ]

مطمئن باش مردی که تو را دوست داشته باشد نسبت به تو غیرت دارد!!شک نکن!
مردی که دوستت ندارد,برایش فرق نمیکند... چه بپوشی...کجا بروی...کی برگردی...با کی باشی...توی پیجت چه عکسی بگذاری یا پروفایلت چه عکسی باشد..
.
مردی که عاشق توست میخواهد همه چیزت....زیبایی ات...عاطفه و عشقت...زنانگی ات... پاکی و عفتت... همه صرفا و منحصرا برای خودش باشد و بس نه هیچ کس دیگر!!
.
دوست ندارد با پخش عکسهایت تو را عمومی کند....دوست ندارد اندام و چهره ات توجه مردان دیگر را جلب کند...نمیخواهد چشم هرزه ای شکارت کند...نمیخواهد وسیله ارضاء دیگران شوی...

 

نمیخواهد بیت المال باشی..


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 20 دی 1394برچسب:, ] [ 3:27 ] [ shiva ]
[ ]

خدایاااااااااااااااا



برچسب‌ها:
[ جمعه 11 دی 1394برچسب:, ] [ 17:48 ] [ shiva ]
[ ]

وجودتو



برچسب‌ها:
[ جمعه 11 دی 1394برچسب:, ] [ 17:48 ] [ shiva ]
[ ]

من یه دخترم



برچسب‌ها:
[ جمعه 11 دی 1394برچسب:, ] [ 17:47 ] [ shiva ]
[ ]

عکس نوشته عاشقانه



برچسب‌ها:
[ جمعه 11 دی 1394برچسب:, ] [ 17:40 ] [ shiva ]
[ ]

داستان عاشقانه سولماز

داستان کوتاه عاشقانه سولماز. ازدواج با دختری مثل ناری برای من یه اتفاق مهمه مادریعنی اگه بگم مهمترین اتفاق زندیگمه اغراق نکردم چرا هیچکس منو درک نمیکنه؟ این را گفتم ومادرم که داشت سفره غذا را وسط اتاق پهن میکرد خواهروبرادرم را صداکرد:بچه ها بیایید تا غذا سرد نشده شامتونو بخورید بعد رو به من کردو گفت: پس سولماز چی؟قول هایی که به اون دختربیچاره دادی چی میشه؟مگه به این سادگیه که روی دخترمردم اسم بزاری ودوسال اونو منتظر خودت بنشونی وهمه فک وفامیلاش تو رو داماد صدا کنن بعد یهو بگی نظرم عوض شد؟ خواهر13ساله ام سهیلا تا نشست سر سفره وچشمش به غذا افتادغرغر کنان گفت بازم عدس پلو؟مامان قیافمون شبیه عدس شده هرروز عدسی یا عدس پلو! فرصت را غنیمت شمردم وبا لحنی حق به جانب گفتم:میبینی مادر؟من از همچین چیزامیترسم که از فکر ازدواج با سولماز اومدم بیرون!من که نمیگم اون دختر بدیه!ولی دلم هم نمیخواد بچه های من هم ده سال دیگه مثل خواهر برادرم حسرت یه غذای خوب به دلشون بمونه...حالا که یه دختر پولدار عاشقم شده ومیتونم حتی در اینده وضع خونوادمو سروسامون بدم مخالفین؟ مادر ته دیک را پنج قسمت کردوداخل بشقاب هر کداممان تکه ای گذاشت و در پاسخم گفت: مگه تو همیشه نمیگفتی عاشق سولمازی پس چیشد؟ خواستم حرفی بزنم که پدرم با یه جمله بحث روتموم کرد -عجب دل خوشی داری شریفه خانوم...اینها که عشق نیست فقط یه مشت دروغه که رنگ عشقبهش میزنند! برای اینکه از خودم دفاع کرده باشم گفتم نه اقاجون من فقط تصمیم عاقلانه ای گرفتم همین!!! پدر چنان نگاه غضبناکی بهم کرد که دیگر چیزی نگفتم شام هم در سکوت خورده شد وبرای اینکه بحث ادامه پیدا نکند بعد شام به اتاقکم روی پشت بام رفتم اشنایی منو نازی برحسب یک اتفاق پیش امد یک تصادف ماشین که به من هیچ ربطی نداشت من هم میتوانستم مثل همه مردم نظاره گر باشم اما یک ارتیست بازی ناخواسته از من یه قهرمان ساخت تا بعدها ازش بهر ببرم انروز قرار بود به سراغ یکی از هم دوره های سر بازیم بروم که در یک شرکت خصوصی کار میکندو قرار بود من هم را به عنوان راننده مشغول کند همین طور که داشتم عرض میدان را طی میکردم که تصادف دوماشین توجهم رو جلب کرد یه پژو206گوجه ای از عقب زده بود به یه پراید با اینکه راننده 206که دختر جوانی بود اعتراف میکرد که مقصر است اما راننده پراید با لحنی زشت فریاد میزد بیخود نمیگن که خانمها باید بشینن قورمه سبزی بپزن تورو چه به رانندگی بغض دختر جوان باعث شد احساساتی شوم و به راننده بگم -مرد حسابی این چه طرز حرف زدن با یه خانومه؟ راننده پراید پوز خندی زد وگفت: اقای مودب به جای اینکه الکی طرفداری کنی دست کن تو جیبت و خسارتمو بده ببینم چقد باادبی؟ مرد که اینو که گف مردم زدن زیر خنده منم برای اینکه کم نیارم پولی که پدرم داده بود تا برم حساب یکی از رفیقاش رو بدم دراوردم و گرفتم جلو راننده پراید راننده پراید دستشو اورد جلو تا پولو بگیره که دختره گف نه! این بیمه ماشینم اینم ادرس تعمیرگاه بابام؟ کدومشو قبوله؟ مرد بیمه رو گرفت قرار شد روز بعدجلو شرکت بیمه همدیگرو ببینیم دختر جوان که اسمش نازی بود از رفتار من تحت تاثیر قرار گرفته بود وهمین باعث اشنایمون شد! این در حالی بود که منو سولماز باهم نامزد بودیم او همسایه عموم بود واز چند سال قبل همو میشناختیم و کم کم بهم علاقه مندشدیم طوری که تا قبل سربازی من با پیشنهاد من نامزد شدیمواصلا من سختی دوران سربازی رو به عشق سلماز سپری کردم بعداز خدمت هم قرار شدبعد از اینکه شغلی پیدا کردم عقد کنیم که حالا تقدیر بازی جدیدی را برایم شروع کرده اشنایی نازی همان قدر برایم غیر قابل پیش بینی بود که همانقدر هم هیجان وشیرین بود نه فقط که نازی دختر زیبا ودوست داشتنی بود نه! دلیل دیگه ای که به سولماز ترجیحش دادم وضعیت مالی خانوادش بود البته ثروتمند انچنانی نیود اما پدرش یک تعمیرگاه کوچک اتومبیل داشت که دارای دوفرزند بود پسرشان خارج تحصیل میکرد وارزوی پدرمادرش هم خوشبختی دخترشان بود اینها رو خود نازی به من گفت طی صحبتی که با اقای قاسمی پدر نازی درمنزلشان داشتیم ی جورایی بهم حالی کرد که اگه دامادش بشوم با رضایت خاطر مدیریت تعمیرگاهشو به من میده نازی هم که بارها به من ابراز عشق کرده وتقاضای ازدواجم رو هم پذیرفته پس باید ابلح باشم که از چنین فرصت طلایی بگذرم اما نمیدانم با سولماز چه کنم؟ اگه با اون بمونم همش سر نداری داریم پس باید از سولماز بگذرم من از سولماز گذشتم اما.... هفت ماه از اشناییم با نازی میگذرد واحساس میکنم اونیز منو دوست می دارد تا... یک روز خیلی راحت وبی رودروایستی امد پیشم و گفت یکی از دوستان برادرم برای تعطیلات امده ایران واز من خواستگاری کرده وقرار شده منرا بعد از عقد ببره خارج و.... زبانم بند امده بود وفقط توانستم بگویم پس من چی؟ گفت سیامک قبول کن که من هم باید فکر اینده خودم باشم..... این را گفت و رفت هفته قبل عروسی سولماز با پسر داییش بود خانوادم منو سرزنش نمیکنن اما من افسرده شدم و به یه جمله فکر میکنم (اینا که عشق نیست.....)



برچسب‌ها:
[ جمعه 11 دی 1394برچسب:, ] [ 17:39 ] [ shiva ]
[ ]

                                                                                                                            عشق؛ اتفاق نیست که با آمدن و رفتن ها از چشم بی افتد عشق؛ تویی ! وجودت که عشق باشد می بخشی تمامِ مهربانیت را حالا اینکه بی حرمتی می کنند با نامِ عشق حالا اینکه تفاوتِ آغوش و بوسه هایِ عاشقانه را نمی فهمند حالا اینکه تو عاشق بوده ای و عاشقی کرده ای و ندیدند عشق؛ باز هم همان عشق است مثلِ خدا که ما بی مهر می شویم ما فراموشش می کنیم ما نمی بینیم دستانِ نوازشگرش را اما او باز هم خدایی می کند باز هم دلش برایِ خنده هایِ ما تنگ می شود. نه لالایی می خوانم؛ نه از سرِ دلخوشی کلمات را کنارِ هم چیده ام.. من امروز اگر باز اینجا؛ برایِ تو می نویسم تنها و تنها یک دلیل دارد.. معنایِ عشق را از محکم زمین خوردن آموختم.. از شکستن و دوباره خندیدن.. اگر تا به امروز نبودم و کم بودم؛ برایِ پیدا کردنِ باورِ از دست رفته ام؛ حوالیِ کوچه پس کوچه هایِ خدا تا می توانستم باریده ام.. امروز آمدم تا باز هم بگویم: عشق؛ تویی.. و عاشقی انعکاسِ خودِ توست در چشمانِ معشوقه ات



برچسب‌ها:
[ جمعه 11 دی 1394برچسب:, ] [ 17:35 ] [ shiva ]
[ ]

✔ بعضیا هستن آهنگای شاد دیگه به دلشون نمیشینه...! ✔ بعضیا هستن دلشون میخواد هیچ کس سکوتشون رو نشکنه...! ✔ بعضیا هستن زندگیشونو با دنیای مجازی پر میکنن...! ✔ بعضیا هستن جای شب و روزشون عوض شده...! ✔ بعضیا هستن دلشون میخواد یکی رو داشته باشن دوست داشتنش واقعی باشه...! ✔ بعضیا هستن دیگه از آدما میترسن...! ✔ بعضیا هستن تیپ مِـشـکی رو به هر تیپی ترجیح میدن...! ✔ بعضیا هستن همه جا تنهان و خنده های دیگران رو گوش میدن...! ✔ بعضیا هستن هی از خدا گِـله میکنن....! ✔ بعضیا هستن عاشق نوشته های پردردن چون دردشونو قشنگ توصیف میکنه...! ✔ بعضیا هستن خنده هاشون تلخه و گریه هاشون دیگه آرومشون نمیکنه...! ✔ بعضیا هستن دوس دارن شاد شن ولی همه ش فاز غم دنیاشونو میگیره...! ✔ بعضیا هستن دلشون شکسته ولی صداشو درنیاوردن...! ✔ بعضیا هستن از زندگی خسته ن ولی بخاطر بعضیا دارن زندگی میکنن...! ✔ این بعضی ها عجیب شبیه منن !!



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 17 آذر 1394برچسب:, ] [ 19:41 ] [ shiva ]
[ ]

باید کور باشی و کر ... برای بودن , برای ماندن , برای آسیب ندیدن , برای تحمل کردن ... من دختر قوی ای هستم .ولی دیگه شونه هام خسته شدن .کاش می فهمیدی ... کاش می فهمیدین ... دلم می خواد تو قطره هایِ بارونِ پاییزِ امسال غرق بشم و برم ... برم ...برم ...برم ... به یک جای دور ... خیلی دور ... جایی پر از ناشناسی ... آسودگی ... رهایی ...بی فکر ... بی هیاهو ... شاید ... روزی ...با بهاری ... باریده بشم ... خوشحال ... بی دغدغه ... در آغوشِ گرمش ... _______________________ دوســتت دارم های من به مشابه دوستت دارم های کودکیست که وقتی از او سوال می کنی، چقدر دوستم داری؟ او در پاسخ می گوید: دو تا و یا ده تا و یا نهایتش به بزرگی محدوده دو دستانش... دوست داشتنی در حــــد توان، به دور از دروغ و به وسعت آسمـــان. _______________________ عجب زمانه بدی شده! دلم خیلی گرفته...طعم زندگی زیبا را هم دیگر نمی توان به آسانی چشید!دیگر نمی شود میان آدم ها باشی و دستانت را برای دعا کردن رو به آسمان بلند کنی!دیگر نمی شود میان نگاه ها باشی و وقتی که بغضت گرفت اشک بریزی!دیگر نمی شود محبت را به هر کس که خواستی ارزانی دهی!دیگر نمی شود خوب بود و دیگران با تو بد تا نکنند! دیگر نمی شود صبر پیشه کنی وقتی که زخم های دلت را تازه تر می کنند! دیگر نمی شود که نمی شود آنطور که میخواهی زندگی کنی وقتی که هیچکس تو را برای خودت نمی خواهد و تنها برای نفع خودش می خواهد! خدایــا می بینی؟! جور خوب ماندن را؟ جور زندگی کردن را؟ آخر! چگونه در آغوش بگیرم این همه دلتنگی را؟ _______________________



برچسب‌ها:
[ سه شنبه 17 آذر 1394برچسب:, ] [ 19:39 ] [ shiva ]
[ ]

خدا جونم



برچسب‌ها:
[ شنبه 30 آبان 1394برچسب:, ] [ 5:19 ] [ shiva ]
[ ]

همسفر من



برچسب‌ها:
[ شنبه 30 آبان 1394برچسب:, ] [ 5:18 ] [ shiva ]
[ ]

بیش از حد



برچسب‌ها:
[ شنبه 30 آبان 1394برچسب:, ] [ 5:17 ] [ shiva ]
[ ]

مال خود باش



برچسب‌ها:
[ شنبه 30 آبان 1394برچسب:, ] [ 5:17 ] [ shiva ]
[ ]

درد دل یک مرد رامرد می فهمد



برچسب‌ها:
[ شنبه 30 آبان 1394برچسب:, ] [ 5:15 ] [ shiva ]
[ ]

یه ادمایی



برچسب‌ها:
[ شنبه 30 آبان 1394برچسب:, ] [ 5:14 ] [ shiva ]
[ ]

می خواهم زیر دستانت حس کنی ضربانی را که برای تو می تپد



برچسب‌ها:
[ شنبه 30 آبان 1394برچسب:, ] [ 5:5 ] [ shiva ]
[ ]

تنهایی یعنی همه ی مهربونیات رفت و راه زندگی ی تو از دوستت جداشد یعنی دوستی داری که نمیدونه خاطرش چه قدر بزات عزیزه یعنی با یه سلام شروع میشه و با یه کلمه ی پنج حرفی تموم میشه خدافظ یعنی اشک ریختن برا دوستتت یعنی وقتی داش میرفت تو اونجا نباشی تا اخرین دیدارت تو ذهنت بمونه یعنی دوستت بیاد پیشت و بگه براچی داری گریه میکنی دوونه یعنی دوستت به خاطر گریت گریش بگیره تنهایی یعنی نهایت عشق مگه نمیگن ظاهر دمارو نبین ظاهرش غلط اندازه ولی هم ی بد بختیاش عین عشقه هرچی نوشتم حرف دلم بود نه از ایی کپی کردم نه هیچی تو هم حرف دلتو بنویس



برچسب‌ها:
[ شنبه 30 آبان 1394برچسب:حرف دل, ] [ 5:2 ] [ shiva ]
[ ]

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن كوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه كه بودم. در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید: یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم. تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. من همه، محو تماشای نگاهت. آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشۀ ماه فروریخته در آب شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید، تو به من گفتی: ـ «از این عشق حذر كن! لحظه‌ای چند بر این آب نظر كن، آب، آیینۀ عشق گذران است، تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است، باش فردا، كه دلت با دگران است! تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن!» با تو گفتم:‌ «حذر از عشق!؟ - ندانم سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم، نتوانم! روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد، چون كبوتر، لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .» باز گفتم كه : «تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم!» اشكی از شاخه فرو ریخت مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . . اشک در چشم تو لرزید، ماه بر عشق تو خندید! یادم آید كه: دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه كشیدم. نگسستم، نرمیدم. رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم، نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم، نه کُنی دیگر از آن كوچه گذر هم . . . بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم!



برچسب‌ها:
[ شنبه 30 آبان 1394برچسب:بی تو, ] [ 4:55 ] [ shiva ]
[ ]

جای پیراهن ساده ی "مردانه ات" را تی شرت های مارک دار گرفته(بعضا آب رفته اند) ! پسرانمان زیر ابرو بر میدارند ! دخترمان ابرو تیغ میزنند ! اوضاعی شده دیدنی ... پارکها ، سینماها ، پاساژها شده اند سالن مد ! و البته دوست یابی! حاجی تو رفتی که خودت را پیدا کنی و خدایت را اینها مانده اند و دارند خودشان را گم میکنند ! حاجی ؛ گلوله دست شما را زخم انداخت و بعدها برد ، اینجا خودشان بر سر و صورت و دست و بازویشان زخم و نقش می اندازند که زیبا شوند ... !!! اینجا به کسی بگویی : خواهرم ... هنوز بقیه حرف را نگفته شاکی میشود که چرا شما بسیجی ها نمیگذارید راحت باشیم؟ما آزادی میخواهیم ...چرا شماها نمیفهمید؟ اینجا اگر ماه رمضان به بعضیها گفتی ماه رمضان است،حرمت نگه دارید.تو را میکشند...به همین سادگی اگر گفتی آقا مزاحم ناموس مردم نشو ،تو را میکشند و کمترینش اینست که چشمت را کور کنند...به همین سادگی داغ بر دلم مانده ... و من مات و مبهوت از این همه شجاعت که تو لا اقل از ما انتظارش را داری و نداریمش ! اینجا پسری با تیپ آنچنانی هرچقدر هم که بی احترامی کند به غیر و سر وصدا کند ،همه میخندند و میگویند چه بانمک ! اما پسری مذهبی که با صدای بلند صلوات بفرستد بعد از نماز جماعت : بعضیها میگویند: زهرمار ! داد نزن سرمون رفت !!! دختری با مانتوی کوتاه و تنگ و آستینهای بالا زده شده با قر و غمیش راه برود همه میگویند چه باکلاس! اما دختری چادری که بخواهد از کنارشان رد شود میگویند : صلواااااات : اللهم صل علی محمد و آل محمد اینجا به خیلی چیزهایی که اعتقاد تو بود میخندند ! به ریش میخندند ...به چادر میخندند ... به لباس پیغمبر میخندند ... راستی فرمانده ... این کتاب صورت هم عالمی دارد ! "فیس بوک" را میگویم



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 18 آبان 1394برچسب:اینطور راه شهدا رو ادامه دادیم, ] [ 15:37 ] [ shiva ]
[ ]



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 18 آبان 1394برچسب:بوسه ای سرد بر شیشه عمرم, ] [ 1:25 ] [ shiva ]
[ ]

 

                                              ای عشق مدد کن به سامان برسیم                                                                                                                                                چون مزرعه ی تشنه به باران برسیم                                                                                                                                              یا من برسم به یار و یا یار به من                                                                                                                                                       یا هردو بمیریم وبه بایان برسیم                                                                                                                   



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 18 آبان 1394برچسب:عشق یعنی امید به زندگی, ] [ 1:10 ] [ shiva ]
[ ]

 

در سراشیبی که نامش زندگیست با همه بیگانگی هایم میروم درسکوت سرد و تاریک زمان بی هدف بی یار وتنها میروم میروم تاشاید در دشتی بزرگ درسراشیبی که نامش زندگیست باز آیم آنچه را گم کرده ام آن هم خونی که دنیا بر دل ما می کند جای ما هر کس که باشد ترک دنیا میکند هرگاه تنها میشوم با گریه یادت میکنم سخت است میدانم....ولی یک روز عادت میکنم



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 18 آبان 1394برچسب:زندگی کن حتی بی نشونه, ] [ 1:6 ] [ shiva ]
[ ]

دکلمه: روز میلاد من است امدم دست کشم به سرو گوش عرق کرده ی دنیای خودم قول دادم که در این شعر فقط خود باشم تا خودم با همه خود باشمو تنهای خودم رد انگشت تو بر سینه ی سیبست هنوز من غلط کرده و مغضوب خداوند شدم بعد از آن هم که تو با سنگ زدی شیشه شکست من خریدار تنو جای کمربند شدم شک نکن بی من از این وضع گذر خواهی کرد به نشانی که نمانده است بدنم فکر نکن من که ازمنطق و دستور حقیقت گفتم به مضامین مجازی تنم فکر نکن باز با این همه هروقت غمی شیه کشی من همین نبش کنارو چمنم فکر نکن قول دادم که در اندیشه خود حبس شوم/دل به بالاو بلندای خیالی ندهم دوست دارم که خودم پشت خودم باشمو بس/به تن هیچ عقابی پرو بالی ندهم تو که رفتی پی تابو تپش رود برو/به قدمهای اسیر لجنم فکر نکن من به دستان خودم گور خودم را کنده ام/به پذیرای دفنو کفنم فکر نکن من محالم تو به ممکن شدنم فکر نکن/و به آلودگی پیرهنم فکر نکن گرچه رو زخمیمو دست کجو تند زبان/به سرو صورتو دستو دهنم فکر نکن تو که از منزل منقل تبر آوردی باز/هی به آیا بزنم یا نزنم فکر نکن بخت نامرد بزن بد به دلت راه نده/به غم انگیزی فرزندو زنم فکر نکن نفسی تازه کنو اره بکش/شاخه بریز به غم جوجه کلاغی که منم فکر نکن شکن نکن بی من از ورته گذر خواهی کرد به نشانی که نماند از بدنم فکر نکن



برچسب‌ها:
[ دو شنبه 18 آبان 1394برچسب:اثر انگشت, ] [ 1:3 ] [ shiva ]
[ ]



برچسب‌ها:
[ شنبه 16 آبان 1394برچسب:موفقیت استقامت دوستی, ] [ 2:24 ] [ shiva ]
[ ]



برچسب‌ها:
[ شنبه 16 آبان 1394برچسب:دل تنگ, ] [ 2:21 ] [ shiva ]
[ ]



برچسب‌ها:
[ شنبه 16 آبان 1394برچسب:چشمانم دل بستن, ] [ 2:19 ] [ shiva ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد